****►◄►◄****
کاش دورانمان کمی عقب تر بود
مثلا یک قرن
من چادرِ گلدار سرَم میکردم
و تو با چند نانِ سنگکِ تازه ، سرِ کوچه می ایستادی تا من از کنارت رد شوم و تو با تمامِ جسارتت به من نانِ داغ تعارف کنی
من نگاهم را نجیبانه می دزدیدم
و تو ... عاشق تر می شدی ... به این منِ دست نیافتنی
مالِ آن دوران اگر بودیم
برای دلبری از تو ، آبگوشت های جانانه روی اجاق ، بار می گذاشتم
که بویِ دلبرانه اش تا خانه ی شما برسد و تو بیشتر از همیشه عاشقم شوی
تا مادرت باز هم از نجابت و خانمیِ دخترِ چادر گلی بگوید و تو قند در دلت آب شود ، و از شرم و وَقارت ، سرخ و سفید شوی و سرت را پایین بیندازی
مالِ آن دوران اگر بودیم ؛ تو برای یک لحظه دیدنم ، با تمامِ جهان می جنگیدی
چقدر حیف که مالِ آن دوران نیستیم
مال آن دوران اگر بودیم
کوچه ها پر می شد از مردانی که دلشان می تَپید به خانه برگردند
و زنانی که تمامِ کوچه را برای آمدنِ مرد عاشقشان ، آب و جارو می کردند
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
هیچوقت نشد یه دل سیر نگاهت کنم
از نزدیک نزدیک
زل بزنم بهت
ولی فکر می کنم اون قدیما گرم تر بودیم
شاد تر بودی نزدیک تر روشن تر شیرین تر
کم کم سرد شدی غمگین تر کدر تر تلخ تر
حالا که رسیدیم به این سن و سال دور تر از همیشه ای
هنوز نمی دونم رنگ چشمات چیه
اما مطمئنم عمیق و آرومن
نمی دونم خنده هات چه شکلیه
اما صداش تو گوشمه
مزه ش تو دهنم
شیرینه شیرین
اون موقع ها کسی بهم یاد نداده بود دوست داشتن چه شکلیه
کسی نگاه کردن بهت رو یادم نداده بود
اگه یه لحظه نگاهم یکم بیشتر طول می کشید
عرق سرد میکردم از شرم
حس می کنم به ازای هر ذره از بزرگ شدنمون
چیزی از هر دومون کم شد
افتادیم تو بغل فاصله ها
منو ببخش که نگاه کردن بلد نبودم
خندیدن با خنده هات بلد نبودم
غم هاتو ندیدم
اشکاتو نشمردم
منو ببخش که هنوزم که هنوزه نمی دونم چشمات چه رنگیه
که هنوز وقت دیدنت فقط کفشاتو میبینم
که هر چی گذشت
گذشتم ازت
منو ببخش
من دوستت دارم ولی ببخش که نمی دونی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
امیرعلی غنی